نوشته شده توسط : پناهی نیا

شعر آئینی و شعر بی آئینی از نظر سید احمد شهریار

 

فرهنگ اسلامی: از اینکه یک بار دیگر در خدمت اقای احمد شهریار، شاعر و مترجم پاکستانی هستیم، خرسندیم و گفت و گوی خود با ایشان را شروع می‌کنیم.

سلام و عرض ارادات. یک بار دیگر خوش آمد عرض می‌کنیم خدمت شما.

احمد شهریار: سلام و عرض ادب. ممنون از لطف شما

 

فرهنگ اسلامی: در مصاحبه‌ی قبلی که توسطِ دوست شاعرمان آقای سید سکندر حسینی (بامداد) با شما انجام شد، شما به برخی از سؤالات پاسخ دادید. الآن دوست داریم سؤالاتِ بیشتری را با شما درمیان بگذاریم و پاسخِ شما به آن سؤالات را بشنویم.

احمد شهریار: از بابت مصاحبه‌ی قبلی که توسطِ دوستِ بزرگوارم سید سکندر حسینی صورت گرفت، هم از شما تشکر می‌کنم و سؤالات بعدی را هم با کمال میل پاسخ خواهم داد.

 

فرهنگ اسلامی: از آنجا که شما علاوه بر شاعر، یک مترجم هم هستید و کتاب‌های زیادی را از فارسی به اردو و بالعکس برگردان کرده‌اید، در موردِ مشکلاتِ ترجمه کمی برای‌مان صحبت بفرمایید.

احمد شهریار: بله. در این چند سالی که در ایران بوده‌ام، توفیق این را پیدا کردم که برخی از متونِ دینی و کتبِ ادبی را از فارسی به اردو ترجمه کنم تا راهی برای معرفی آثار نویسندگانِ معاصر ایرانی به اردوزبان‌های پاکستان و هند هموارتر بشود و الحمدلله همینطور هم شد. البته باید گفت که این جای تأسف است که با اینکه کشورهای پاکستان و ایران دو کشور همسایه و برادر بوده و هستند و زبان اردو وام‌دارِ زبان فارسی است، هنوز این دو کشور از ادبیاتِ همدیگر آنطور که باید و شاید، آشنایی ندارند. در طولِ سال‌های گذشته، افرادِ زیادی از پاکستان به آیران آمده و در دانشگاه‌های بزرگ ایران از جمله دانشگاهِ تهران درس خواندند و تا مقطعِ دکتری با زبان و ادبیات فارسی انس گرفتند و حتی پس از برگشتن به کشورِ خودشان در دانشگاه‌های مختلف پاکستان به‌عنوان اساتید فارسی تدریس می‌کنند، ولی در این مدت که در ایران بودند، فرصت ترجمه آثار شاعران و نویسندگان ایرانی برای اردوزبانان پاکستان و بالعکس را داشتند اما از این فرصت آنطور که باید و شاید استفاده نکردند، در حالیکه بنده باورم این است که اگر کسی این استعداد را دارد، این وظیفه‌‌ی اوست که باید برای غنی‌سازی زبان و ادبیات کشورش این کار را انجام بدهد و ادبیاتِ کشور خودش را به فارسی زبانان بشناساند، وگرنه خدای نکرده به رسالتِ خودش درست عمل نکرده است. پس بنده این را وظیفه‌ی خودم می‌دانم که به زبان و ادبیات اردو و فارسی خدمتی کرده باشم، هرچند این خدمت بسیار حقیر و کوچک باشد.

من در اوائل یک سری متونِ دینی هم ترجمه کردم، اما بعد حس کردم مترجمانِ زیادی دارند در این زمینه فعالیت انجام می‌دهند و حتی اگر من ترجمه متونِ دینی را انجام ندهم، کار روی زمین نخواهد ماند و بسیاری از مترجمان خوب کشور پاکستان و هند دارند کتاب‌ها و مقاله‌های فراوان را به اردو ترجمه و منتقل می‌کنند. در این میان، چیزی که بسیاری از افراد به آن توجه‌ خاصی نداشته است، ترجمه متونِ ادبی از جمله رمان، داستان‌کوتاه و شعر است. همین باعث شد که به ترجمه متونِ ادبی روی بیاورم و از سه چهار سالِ گذشته بیشتر در این زمینه فعالیت می‌کنم.

فرهنگ اسلامی: چه کتاب‌های ترجمه کرده‌اید و در چه زمینه‌ای؟

احمد شهریار: همانطور که عرض کردم، بنده چند کتاب در زمینه متون مذهبی و تاریخِ اسلام ترجمه کردم، از جمله کتاب‌های: شهدای عصرِ پیامبر (ع)، دوست باید چگونه باشد و زندگینامه ائمه معصومین (ع) که بعضا چاپ شدند و برخی پس از گذشتِ سال‌ها هنوز منتظر چاپ هستند. یکی از کتاب‌هایی که خودم خیلی دوسش دارم و در واقع باید بهش تألیف بگوییم تا ترجمه، ترجمه کتاب توحید مفضل به صورت شعر کودک است که سال‌ها قبل انجام دادم ولی متأسفانه هنوز چاپ نشده است. این کتاب که حاوی چهل شعر کودک است، از موضوعاتِ گوناگون و جالب صحبت می‌کند. از میانِ کتاب‌های ادبی که در مدتِ چند سال انجام دادم می‌توان به کتاب‌های ذیل اشاره نمود:

  • من او (رمان) اثر رضا امیرخانی
  • روی ماهِ خداوند را ببوس (رمان) اثر مصطفی مستور
  • زمانی برای بزرگ شدن (رمان نوجوان) اثر محسن مؤمنی شریف
  • شطرنج با ماشینِ قیامت (رمان) اثر حبیب احمدزاده
  • با ردیف آب (دوبیتی) اثر سید حبیب نظاری
  • اگر بابا بمیرد (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
  • آخرین سکانس دنیا (شعر سپید) اثر دکتر علیرضا قزوه
  • شهری که مردمِ آن روی زانو راه می‌رفتند (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
  • گرداب سکندر (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
  • سگِ خوبِ قصه‌ی ما (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
  • نقش‌های رنگ رنگ (گزیده شعر معاصر از نیما یوشیج تا گروس عبدالمکیان)
  • دختران حوا (گزیده اشعار زنان ایرانی)
  • گل‌های بنفشه (گزیده داستان‌های کوتاه زنان ایرانی)
  • فرنگیس (خاطرات فرنگیس حیدرپور)
  • هی یو (خاطرات سعید ابوطالب)
  • ماه در مه (شعر سپید) اثر محمد جواد آسمان
  • حدیثِ سرو و نیلوفر (مقالات) اثر دکتر غلامعلی حدادعادل
  • خاطرات یک فرشته (زندگینامه امام رضا علیه السلام) (رمان نوجوان) اثر حمزه شریفی

بنده معتقدم که از آنجا که کشورهای ایران و پاکستان دوست، برادر و همسایه بوده و هستند، باید هرچه بیشتر از فعالیت‌های ادبی همدیگر آگاه بشوند. به همین دلیل بنده اخیرا چند اثر از اردو به فارسی نیز ترجمه کرده‌ام که می‌شود به کتاب‌های ذیل اشاره نمود:

  • داستانک‌ها (صد داستان کوتاه کوتاه) اثر سید مبشر علی زیدی
  • مسالک دینی پاکستان (تحقیق) اثر ثاقب اکبر
  • برادر من (زندگینامه داستانی بنیانگذار جمهوری اسلامی پاکستان از زبان خواهر ایشان خانم فاطمه جناح)

 

فرهنگ اسلامی: شما خود به‌عنوان یک همکار مصاحبه‌های فراوانی هم با اهالی فرهنگ کشورهای پاکستان و هند برای مجله فرهنگ اسلامی انجام داده‌اید، فکر می‌کنید این تا چه حد مهم است؟

احمد شهریار: بله علاوه بر آثاری که از بنده تا کنون در زمینه ترجمه و معرفی فرهنگِ جمهوری ایران به اردوزبان‌های پاکستان و هند چاپ و منتشر شده‌اند، بنده با بسیاری از شاعران و نویسنده‌های سرشناس کشورهای پاکستان و هند مصاحبه‌ نیز انجام داده‌ام که از جمله می‌شود به مصاحبه‌های حمید شاهد، ادریس بابر، دکتر علی کمیل قزلباش، دکتر فایزه زهرا میرزا، خانم معصومه شیرازی، دکتر اخلاق آهن، دکتر مهدی باقر خان و… اشاره کرد. به نظر بنده، ما امروز بیش از هر زمان دیگر به معرفی شاعران و نویسندگان کشورهای اردو زبان و فارسی زبان به یکدیگر داریم، چون با ورود انگلیسی‌ها فاصله‌ها بیشتر و بیشتر شدند و همانطور که عرض کردم، با اینکه ما دو کشور دوست و همسایه هستیم، از آثار ادبی همدیگر آنطور که باید و شاید مطلع نیستیم. بنده معتقدم هنگامی که ما از نویسندگان و آثار نویسندگانِ همدیگر آشنا بشویم، راه‌های جدیدتری برای آشنایی بیشتر باز خواهد شد و چه بسا ناشرانِ کشور مقابل خواستارِ ترجمه‌ی اثری از نویسنده یا شاعری شد که از طریقِ همین مصاحبه‌ها با او آشنا شده‌اند.

فرهنگ اسلامی: در یکی دو تا سوال قبل گفتیم از آنجا که شما علاوه بر شاعر، مترجم هم هستیم. این یعنی اولیت با شاعری است. پس بهتر است وارد گفت و گو درباره شعر شما بشویم. بفرمایید که در این زمینه چه فعالیت‌های جدیدی انجام داده‌اید؟

احمد شهریار: خیلی ممنون. بنده هم خودم را اول اهلِ شعر می‌دانم و بعد مترجم. شعر چیزی هست که هیچوقت آن را نتوانستم از زندگی روزمره‌ام حذف کنم یا نادیده بگیرم. اجازه بدهید یک خاطره‌ هم بگویم برایتان. من دوستی دارم که اهلِ پاکستان است و مثلِ خودم ساکن ایران. هر از گاهی همدیگر را می‌بینیم. یک بار که رفته بودم دیدنش،

گفت: شهریار دیگه چه خبر؟

گفتم: سلامتی. خدا رو شکر.

پرسید: چکارا می‌کنی؟

گفتم: کارِ خاصی ندارم این روزها. همان درس و مشق و ترجمه و…

گفت: دیگه شعر نمی‌گی یعنی؟

گفتم: چرا؟

پرسید: پس چرا از شعر اسم نبردی؟

گفتم: برای من شعر گفتن و شعر خواندن، مثل غذا خوردن و نفس کشیدن می‌ماند و شما وقتی از کسی می‌پرسی چه‌کارا می‌کنی، او به شما نمی‌گوید که غذا می‌خورم و یا نفس می‌کشم.

و این واقعیت دارد. من سال‌هاست تقریبا هر روز شعری از بزرگان از جمله بیدل و حافظ و سعدی و… می‌خوانم و یکی دو بیت هم می‌نویسم که با اینکه در زمینه چاپ شعر خیلی مشتاق نیستم ولی یک مجموعه شعر به نام اقلیم به زبان اردو دارم و دو مجموعه شعر فارسی همزمان دارند در ایران به نام های “پیرهن گم کرده‌ام” (مجموعه شعر غزل‌های سبک هندی) و “پرچمت بالاست” (مجموعه شعر آیینی) در دستِ چاپ هست و به زودی شاهد رونمایی از این دو مجموعه در ایران و هند خواهیم بود. علاوه بر این دو مجموعه دو تا مجموعه شعر به زبان اردو هم آماده چاپ دارم ولی به خاطر مشغولیت‌های فراوان، هنوز فرصت نکردم بازبینی نهایی آنها را انجام داده و با دوستان ناشر در پاکستان و هند برای چاپ هر دو مجموعه همزمان از هند و پاکستان اقدام بکنم. امیدوارم در آینده نه چندان دور این اتفاق هم بیفتد.

 

فرهنگ اسلامی: آخرین اثری که به زبان فارسی داشتید، چه شعری بوده است؟

احمد شهریار: آخرین شعری که نوشتم در باره آن دسته از اصحاب امام حسین (ع) بود که قبل یا هنگامِ واقعه کربلا به امام حسین (ع) پیوستند و در رکابِ امام حسین (ع) جنگیده و به شهادت رسیدند. هر باری که این موضوع به ذهن می‌آید، بیشتر ذهن‌ها به سمتِ حر بن یزید ریاحی می‌رود و چند تن دیگر از یاران باوفای سید الشهداء (ع) ولی من شعرم را در مورد دو برادر ابوالحتوف و سعد بن حارث انصاری نوشتم که ظهرِ عاشورا از لشکرِ ابن سعد بریده و به لشکر امام حسین (ع) پیوستند و در همان روز و پس از نبردِ شجاعانه به شهادت رسیدند.

فرهنگ اسلامی: چه عالی. خوشحال می‌شویم مخاطبان عزیزمان هم از شعری که گفتید، فیض ببرند.

احمد شهریار: چشم. تقدیم می‌کنم:

ابوالحتوف، بیا گوش کن! صدای حسین است

صدای کم‌رمقِ استغاثه‌های حسین است

 

صدای العطشی هم بلند شد ز کنارش

صدای خسته‌ که جز تیغِ و تیر نیست حصارش

 

بیا من و تو “دو لبیک” گشته و بشتابیم

ابوالحتوف، ببین ظهر شد، چقدر بخوابیم

 

فدای حضرتِ خورشید می‌شویم من و تو

برون از این شبِ تاریک می‌رویم من و تو

 

که درگذشته به روی علی که تیغ کشیدیم

صدای برحقِ نفسِ رسول را نشنیدیم

 

عذاب می‌کشم از این همه جهالت و پستی

شکست خورده‌ام آری برادرم، چه شکستی!

 

تو مثلِ من ز خدا نیم قرن عمر گرفتی

مگر برای هوا نیم قرن عمر گرفتی؟

 

مگر من و تو ز حر کمتریم جانِ برادر

بیا بیا بشتابیم سمتِ سبطِ پیمبر

 

خدا خدای حسین است، از چه واهمه داریم

مگر نه چشمِ شفاعت همه ز فاطمه داریم

 

ابوالحتوف، برادر، ببین صدای حسین است

دگر سر و تن و جانم فقط برای حسین است

 

و کاش جای اباالفضل گرز فرقِ سرم را…

و ‌جای اکبرِ او کاش نیزه‌ای جگرم را…

 

و کاش جای یکایک شهیدِ لشکرِ مولا

هزار بار رساند به قتل ما دو نفر را

 

هزار هم که از این قبل از این به‌بعد نباشیم

اگرچه سعدم، در فوجِ ابنِ سعد نباشیم

 

رها شدیم از آن دشمنان و دوست‌نماها

رجز بخوان که رسیدیم بینِ لشکرِ اعدا

 

بزن به قلبِ سیاهِ سپاه، تیرِ رجز را

دعای فخرِ رسل همرهت ز گنبدِ خضرا

 

نگاه کن به حسینم که نیست صبروتوانش

ولی برای من و تو تبسمی به لبانش…

 

همین حسین حسین است ذکرِ لحظه‌ی آخر

ابوالحتوف، خدا رحمتت کناد برادر

 

فرهنگ اسلامی: بسیار هم عالی. اجرتان با سید الشهداء (ع). حالا که حرف از شعرِ آیینی شد، بفرمایید که به نظر شما فرقِ شعرِ آیینی و غیر آیینی چیست؟

احمد شهریار: ببنید شعرِ آیینی دایره‌ی گسترده‌ای دارد و تنها به اشعاری که در مدح و مرثیه ائمه اطهار (ع) باشند، خلاصه نمی‌شود. از این رو باید گفت که درصدِ شعرِ آیینی در ادبیاتِ ما بیشتر از هرگونه شعرِ دیگر است. شعرهای دفاع مقدس و اخیرا اشعارِ مدافعانِ حرم که محور و مرکز اینگونه شعرها حرمِ حضرتِ زینب (س) هست، آن را در محدوده‌ی شعرآیینی قرار می‌دهد. با این تعریف تعدادِ شعرِ غیرِ آیینی بسیار کمتر خواهند شد و تنها اشعاری را می‌شود غیرِ آیینی نامید که از مفاهیم ارزشمند تهی بوده و از سرِ مخاصمت با دین و یا موضوعاتِ ارزشی نوشته شده باشند. مانند اشعاری که زمانی در مکتب دادایسم می‌نوشتند که کلماتِ مختلف را از جاهای مختلف روزنامه و کتاب و… برش می‌زدند و آنها را بدون هیچگونه مقصد و هدف کنارِ هم می‌چیدند و بعد می‌گفتند این شعر است که خوشبختانه از این مکتب حداقل در ایران هیچ استقبالی نشد و دلیلِ آن هم شاید این باشد که ایرانی‌ها قرن‌هاست با اشعارِ حافظ و سعدی و مولانا و خیام و فردوسی و نظامی و بیدل و خسرو و نظیری و عرفی و… انس گرفته و هرگز به اشعار و ابیات پوچ دل نخواهند داد. البته در سال‌های سعی کردند به نوعی همان دادایسم را در ایران هم به راه بیندازند که البته موفق نشدند و ما امروز هم شاهد اشعار با مفاهیم ارزشی و عالی هستیم.

 

فرهنگ اسلامی: فکر می‌کنید پس از انقلاب اسلامی این روند بیشتر شده است یا خیر؟

احمد شهریار: بله قطعا همینطور است. هرچند در گذشته هم درصدِ بالایی از اشعار شاعرانِ فارسی به نحوی شعرِ آیینی بوده است. مثلا مولانا و حافظ و سعدی بیشتر اشعارشان عرفانی هست که باز به نحوی می‌توان آن اشعار را اشعار آیینی نامید، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد این اشعار رشد جهشی داشته و انبوهی از اشعار آیینی در شعر فارسی اضافه شده است. شاعران جوان امروز شعرهای بسیار فاخر و ارزشمندی تمام قدرت در این مسیر قدم بر می‌دارد. شاگردانی مانند سید حمید رضا برقعی، احمد علوی، محمد جواد شرافت، حسن بیاتانی و غیره. اساتید دیگری نیز بوده و هستند که شاگردانِ فراوانی را تربیت کرده‌اند و از جمله این اساتید می‌توان از استاد علی معلم دامغانی، استاد میرشکاک و غیره نام برد که علاوه بر اینکه خودشان آثار بسیار ارزشمند در خصوص شعرآیینی داشته‌اند، شاگردانِ زیادی را هم تحویل جامعه ادبی کشور داده‌اند.

فرهنگ اسلامی: یعنی شعرهای مدافعان حرم هم به نظرِ شما شعرِ آیینی محسوب می‌شوند؟

احمد شهریار: قطعا. هر شعری که به نحوی به ائمه اطهار و اهلبیت علیهم السلام یک رباعی مدافعان حرم هم خواندم که الحمدلله مورد عنایت ایشان قرار گرفت که:

این کارِ کمی نیست که لطف و کرم است

تا آخرِ عمر هم ببالید، کم است

تنها نه شما مدافعانِ حرمید

زینب خودش از مدافعانِ حرم است.

 

فرهنگ اسلامی: احسنت. شما خودتان هم تا کنون کتابِ شعر آیینی چاپ کردید؟

احمد شهریار: اخیرا به سفارش خانه‌ی پارسی زبانان یک مجموعه شعر آیینی به اسم “پرچمت بالاست” آماده کردم که موضوع بندی شده و تقریبا در مورد هر یکی از معصومین (ع) شعر آورده‌ام. این مجموعه قرار است به زودی چاپ و همزمان در هند و ایران رونمایی بشود که زحمتِ این کار را استاد علیرضا قزوه و

 

فرهنگ اسلامی: چه خوب. ان شاءالله حتما مجموعه خواندنی خواهد بود. خب، از ترجمه گفتیم و از شعر آیینی حرف زدیم، بفرمایید که نقطه عطف این دو را در چه می‌بینید؟

احمد شهریار: همانطور که قبلا عرض کردم خدمت شما، امروز ما نیاز به معرفی دوجانبه فرهنگ داریم؛ یعنی آنچه در کشورهای پاکستان و هند نوشته شده و می‌شود را باید از طریق ترجمه به فارسی زبانان ایران، افغانستان و تاجیکستان معرفی کنیم و آثار شاعران و نویسندگان فارسی را به اردوزبانان معرفی بکنیم. این آثار تنها شامل داستان و رمان نمی‌شود و شعر را، مخصوصا شعر آیینی را هم در بر می‌گیرند. امروز شاعران بسیار قدآور شعر آیینی در ایران هستند مرثیه حداقل سی و پنج شش بیت دارد. بعضی از مرثیه‌هایش بیش از صد و نود بند نیز دارد. شاعر همعصر دیگرِ میر انیس، میرزا دبیر است که وی نیز همینطور مرثیه‌های فراوانی در باره واقعه عاشورا دارد و قبل و بعد از این دو انبوهی از شاعران دیگر نیز هستند که همین راه را ادامه داده‌اند. یکی از ویژگی‌های این شاعران بومی‌سازی کردن واقعه کربلا است که اگر این آثار برای جامعه مذهبی و ادبی ایران به زبان فارسی ترجمه بشود، قطعا برای مخاطبان جالب خواهند بود. امیدوارم با حمایت نهادهای مذهبی این کار نیز انجام بشود، ان شاءالله.

 

فرهنگ اسلامی: ان شاءالله. شما یک شاعر طلبه هستید. تفاوت شعر یک شاعر طلبه با غیر طلبه را در چه می‌بینید؟ و آیا یک شاعر طلبه می‌تواند شعر عاشقانه هم بگوید یا نه؟

احمد شهریار: سؤال بسیار خوبی پرسیدید. بگذارید در اینجا به جای اینکه نظر شخصی خودم را بگویم، نظر دو تن از شاعران صاحبنظر حوزه را خدمت شما عرض بکنم. البته برای اینکه نمی‌دانم خودشان راضی به ذکر اسم‌شان هستند یا خیر، ترجیح می‌دهم اسمشان را نبرم و تنها به نقطه نظراتشان اکتفاء بکنم. یکی از این دو شاعران حوزوی که هر دو در زمینه شعر بسیار موفق عمل کرده‌اند، نظرشان بر این است که یک شاعر طلبه باید شعرش از اشعار شاعران غیر طلبه قابل تشخیص باشد، یعنی مملو از اصطلاحات حوزوی باشد و یک شاعرِ طلبه نباید در حوزه شعر عاشقانه ورود پیدا کند و شاعر دومی نظرش این است که شاعر طلبه هم فردی از همین جامعه است و باید مثلِ بقیه افراد زندگی بکند. مگر شاعر طلبه نمی‌تواند عاشق همسرش باشد؟ پس چه ایرادی دارد اگر شعر عاشقانه ولی عفیف برای همسرِ خود بنویسد؟ و شعرِ عاطفی بنویسد که مخاطبِ آن خواهر خودش باشد یا با موضوع مادر شعرِ عاطفی و احساسی بنویسد. بنده هم با قسمتِ اول نظرِ شاعرِ اول موافقم و هم با نظرِ شاعر دوم.

 

فرهنگ اسلامی: امروز ایران و کل دنیا با ویروس جدیدی به نام کرونا درگیر است. این ویروس چه تأثیری بر فضای شعر و ترجمه گذاشته است؟

احمد شهریار: فضای ترجمه که خیلی تحتِ تأثیر کرونا قرار ندارد، بجز اینکه برخی از کارهای بنده که قرار بود، قبل از شیوع کرونا چاپ و منتشر بشوند، هنوز برای چاپ نرفته است و برخی از کتاب‌ها هم که چاپ شده بودند و قرار بود کپی‌های بنده را برایم ارسال بکنند، بخاطر کرونا هنوز موفق به ارسال آنها نشدند. ولی فضای شعر را بسیار تحتِ تأثیر قطع می‌شد، گاهی بنده نمی‌توانستم واردِ اینستاگرام شده و شعرخوانی انجام بدهم، گاهی کلا فراموش می‌کردم، گاهی میهمان می‌آمد و در شعرخوانی‌های کشورهای پاکستان و هند دعوت شده و شعرخوانی داشته باشم که باید این را از برکاتِ فضای مجازی دانست.

 

فرهنگ اسلامی: بسیار هم عالی. از اینکه باز هم در خدمت شما بودیم، خیلی خوشحالیم. برای

احمد شهریار: خیلی ممنون. من هم برای شما و همکارانِ بزرگوارتانِ آرزوی سلامتی و سربلندی می‌کنم و از اینکه بنده را لایق دانستید، سپاسگزارم. چشم. چند تا از اشعارم را که اخیرا سرودم، خدمت شما تقدیم می‌کنم.

 

 

 

۱

یا امیرالمؤمنین (ع)

 

یک‌عمر در حضورِ نمازِ تو زیستند

آن صبحدم ملائکه خیلی گریستند

 

باور نداشتیم که در سینه قلب‌ها

روزی به احترامِ عزایت بایستند

 

شب‌های بعد، پشتِ درِ مردمِ فقیر

خرما و نان و عشق نبودند و نیستند

 

بر تارکِ چراغ که شمشیر می‌زند؟

ای عشق! دشمنانِ تو از جنسِ چیستند؟

 

بغضِ علی و عشقِ صحابه؟ خودت بگو

این‌ها مگر ابوذر و سلمانِ کیستند؟

 

تو محو در نمازی و خصمِ تو از قفا…

نامردها حریفِ نبردِ تو نیستند

 

تا گفت علی نماز هم…؟ آه، از شنیدنش

آل علی و خیل ملائک گریستند

 

 

۲

نقاشی اشک

 

آه از آن دریا که روزی یادگارِ رودها…

مثلِ صحرا خاک شد در انتظارِ رودها

 

رفت سوی ناکجایی مثلِ اسبِ بی‌سوار

چون به دستِ رودها بود اختیارِ رودها

 

ماهیانِ سرخگون، نقاشیِ اشکِ منند

سال‌ها خون گریه می‌کردم کنارِ رودها

 

گریه‌کردم از تولد تا دمِ مرگم، ولی

با دو جویی کم نگشت از اعتبارِ رودها

 

مُردم و اندازه‌ی یک فرد، راحت شد جهان

یک‌حباب از دوشِ دریا کاست بارِ رودها

 

هرکجا قبل از تماشا یک دو اشکی گریه کن

می‌خلد در پای چشمِ خشک، خارِ رودها

 

بحر هم از هیبتش لرزید برخود موج موج

لشکری از ابر می‌آمد سوارِ رودها

 

 

 

 

۳

باز هم زلفِ تو را در دستِ توفان دیده‌ام

کاش بیدارم کنی، خوابِ پریشان دیده‌ام

 

در جهانِ اهلِ بینش، کودکم یا آینه؟

هر کسی را دیده‌ام با چشمِ حیران دیده‌ام

 

آنقدر از دردِ هجرانِ تو‌ام در اشتباه

آتشِ نمرودم و خود را گلستان دیده‌ام

 

کاروان گم گشت و دیگر منزلی درکار نیست

چون نمی‌بیند به جز ریگِ بیابان، دیده‌ام

 

اینقدر از چاه و زندانت برای من مگو

قصه‌ی یوسف مخوان، من گرگِ باران دیده‌ام

 

 

۴

همیشه  در دلِ ما یادِ رفتگان پیداست

که زخم اگرچه رفو هم شود، نشان پیداست

 

و ردِ پای صدای سکوتِ آینه‌گر

ببین چگونه در آیینه‌ی زمان پیداست!

 

ببین که خاکِ وجودم هنوز ننشسته‌

در این غبار هنوز عکسِ کاروان پیداست

 

در این جهنمِ فرقت نمی‌توان بودن

بهشتِ گمشده‌ی من، نمی‌توان، پیداست

 

نه شهرِ غم، که به ملکِ عدم مرا دیدند

خلاصه هرکه چنین گم شود، چنان پیداست

 

کنارِ برکه نشستیم، ماه بود و شب و…

ولی تو رفتی و… پایانِ داستان پیداست!

 

 

۵

تو ای روزم چه تاریکی، تو ای بختم چه هندویی

شبی؟ خالِ لبی؟ ظلماتِ مویی؟ چشمِ آهویی؟

.

به شهرِ عاشقان خوش آمدی، شهری که درآنجا

کسی از تو نمی‌پرسد: عقابی یا پرستویی؟

.

و زیرِ لب “مبادا گفته باشم: دوستت دارم”

چرا ای گل، چرا ای گل، دهانم را نمی‌بویی

.

هزاران بار در آیینه خود را دیده‌ام، اما

نمی‌دانم چرا تنها تو این سویی و آن سویی؟

.

چرا مردم سراغِ قاتلم را از تو می‌گیرند

تویی که درکنارِ رود داری دست می‌شویی؟

.

نه ابری و نه بارانی، نه کوهی و نه سیلابی

نه دشتی و نه رودی چون به دریا می‌رسی، اویی!

 

 

۶

هنوز زنده و با خاکِ مردگان یکی‌ام

منی که پیر شدم در زمان کودکی‌ام

 

به احترام تو را پای دار خواهد برد

زرنگ باش، به هارون نگو که برمکی‌ام

 

غبار؟ سنگ؟ که هردو؟ بیا تو آیینه باش

تو صادقانه بگو من کی‌ام، بگو نه، کی‌ام

 

هزار تکیه به دیوارِ زندگی بزنم

به تارهای شلِ عنکبوت متکی‌ام

 

به یمنِ یادِ تو ای یارِ مهربان امروز

صبا تر از نفس بوی جوی رودکی‌ام

 

 

 

۷

سیلابِ خونِ دوروبرم را شناختم

ابرِ بهارِ چشمِ ترم را شناختم

 

من با شناختی که ندارم از این جهان

آخر جهانِ پُر‌خطرم را شناختم

 

من باغبانِ خسته و فرتوت، پای دار

چوبِ درختِ بی‌ثمرم را شناختم

 

افتادم از درختِ بلندی به روی خاک

اینگونه زورِ بال و پرم را شناختم

 

تا رفتی و اراده‌ی خود را شناختی

من هم دعای بی‌اثرم را شناختم

 

من با غبارِ قافله‌ها، با همین غبار

پای شکسته در سفرم را شناختم

 

پوشیده بود صورتِ خود را ولی هنوز

در دستِ دشمنم سپرم را شناخت

 

منبع



:: موضوعات مرتبط: گفتگو , خلیج فارس , دانستنیها , علمی , گردشگری , ادبیات , پزشکی , هنری , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شعرا , گفتگو , مصاحبه , ادب , ادبیات معاصر , ادبیات , پست مدرن , مدرن , زیبا ,
:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 مهر 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پناهی نیا

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

 

فرهنگ اسلامی: خوشحال می شویم خودتان را برای مخاطبین ما معرفی بفرمایید.

ادریس بابر: در گجرانوالا (ایالت پنجاب پاکستان) متولد شدم. بیشتر مقاطع تحصیلی ام را در لاهور گذراندم. در اروپا زندگی میکنم. مهندس برق هستم و شاعر. اگر قرار باشد همه سرگزشتم را همین الان برایتان بگویم، در شعرهایم چه چیزی برای گفتن خواهم داشت؟

فرهنگ اسلامی: بله. این حرف هم درست است. بفرمایید که چه شد که به شعر روی آوردید و از چه زمانی؟

ادریس بابر: چیزی که مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داده است، داستان بوده است. در انگلیسی یک سری کتاب های کلاسیکی بوده که از پدربزرگ لایق به نوه پسری کودن به ارث رسیدند.حالا بماند که چقدر فهمیدمشان، اما این داستان هایی که در مورد زمین ها و زمان های غریب بودند را در حالت سحر زدگی چند و چندین بار مطالعه کردم. یک شاعر چه می دانست که اینها داستانند و در بازار ادبیات بیشتر همین ها مشتری دارند و در همه جا تمامی مردم طالب اینها هستند، وگرنه من هم فروشنده همین کالای گرانبها می شدم. مطالعه کافی هم از اساطیر دینی داشته ام و عمری را در حال قهر و آشتی با آنها به سر برده ام. در زمان مدرسه از هزار و یک شب بگیر تا طلسم هوشربا به دستم رسیدند. پس از آن از داستان های نسیم حجازی و عنایت الله خان و سپس کمی پیشرفت کرده به ابن صفی و اشتیاق احمد رسیدم. در آخر هم از نذیر احمد و شرر پیش رفته تا به آزاد و فرحت الله بیگ رسیدیم در حقیقت در به درو آواره گشتم. حتما همین دربه دری بود که در سالهای بعد در زندگی من نیز راه پیدا کرد.

و این بود دورانِ عیش قبل کالج.

فرهنگ اسلامی: لابد پس از اینهمه در بدری می دانید که شعر خوب چیست به نظر شما؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار خوبی است. انگار شاگرد کودنی سر امتحان ناگاه به پرسشی برخورد کرده باشد که پاسخ آن را در جوراب خود از قبل پنهان دارد. باید پاسخ را از جوراب خود در بیارود، بنظر من شعر خوب شعری است که به درد چیزی بخورد.

فرهنگ اسلامی: بنابراین خلاقیت شاعرانه را چگونه تعریف میکنید؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار تکراری است. یک بار خواستم من هم در این مورد چیزی بگویم، اما با خود گفتم: آیا بیان خلاقیت، عمل غیر خلاقانه ای نیست؟ باشد، فعلا از این پرسش میگذریم. اگر شعری به خاطرم آمد، می نویسم. اگرهم نیامد که هیچ خلاقیّت در تولّد شعر است.

فرهنگ اسلامی: برای شعرگفتن و شعر خوب گفتن، چه لوازمی را لازم می دانید؛ استعداد طبیعی یا مهارت و فن؟

ادریس بابر: ایکاش در پاسخ سوال قبلی مانند جون ایلیاء عجولانه عمل نکرده بودم و مثل منیر نیازی کمی درنگ می کردم. حالا ماندم چه بگویم؟ حیف که مانند شاعران شعر آزاد نمی توانم پاسخی را که می شود در یک یا دو سطر گفت، در همین مقدار صفحات و به راحتی تمام عرض کنم. اینجا به جایی من اگر یک داستان نویسی زیرک و دانایی بود، می توانست بر مساحت یک خانه شصت متری یک، پاساژ هفت طبقه بسازد. شعر مشکلش همین است که از حرف اضافی پرهیز میکند، یا شاید هم این از خوبی شعر است.

فرهنگ اسلامی: در نویسندگی، به نوشتن برای کدام صنف علاقه مندید؟

ادریس بابر: به فیلم.

فرهنگ اسلامی: شاعر و ادیب مورد علاقه شما کیست؟

ادریس بابر: هیچکس.

فرهنگ اسلامی: شعر وقت و توجه زیادی از شاعر می خواهد و در این راه شاعر باید از خیلی چیزها در زندگی بگذرد و ایثار کند. شما چه چیزی یا چیزهایی را از دست دادید؟

ادریس بابر: در واقع برای یک شاعر شعر جای زندگی و زندگی جای شعر را پر میکند. این کار می تواند به همراه زیان و ضرر باشد، زیان و ضرر دل و دنیا. در روزگاری که پر است از جاذبه های قلابی، درویش های جعلی و صوفی های کاسب، حالا یک شاعر چه میتواند بگوید؟ و چگونه می تواند سکوت کند؟ البته در لابلای این فصل های سرد و تلخ و هدر رفته میتوان اندکی میوه شیرین نیز پیدا کند. لحظاتی را هم می توان به دست آورد که در آن از دستِ غرور “همه دانی” به “هیچ دانی” پناه برد. حالا شما به این “زیان و ضرر” بگویید یا هرچیزی دیگر. اما شاید این تعبیر درستی نیست. بعضی وقتها باید پوستت را برعکس بپوشی یعنی: نگو که بشناسندت!

فرهنگ اسلامی: حس شاعرانه چیست و شما آن را چگونه تعبیر و توصیف می کنید؟

ادریس بابر: حس شاعرانه چیز خوبی است، و یا بهتر است بگویم حس شاعرانه هم چه چیزی خوبی است! هر یکی از مخاطبین شما مفهومی از شعر شما را به شما عرضه می کند و راه خود را پیش می گیرد.حس شاعرانه، الهام، لهجه و سبک و غیره، در میان این همه اصطلاحات، چیزی که من دوستش دارم، آهنگین بودن شعر است که متضاد آن بی نظمی و شلختگی است که نیز در جای خود و به وقت مناسب، طور دیگری آهنگین بودن است. پس چه غزل، چه شعر نو، چه عشره (که بنده آن را خلق و معرفی کرده ام)، چه داستان کوتاه و رمان، همگی یک آهنگ خاص و یک ردِ آهنگِ خاص دارند و در همه اینها هزاران شکل تعاملی میان این دوتاست: طلسم، حقیقیت، گاه پنهانی و گاه آشکار! هر بیت، هر سطر و هر واژه داستانی دارد، هم گفته و هم نگفته!

فرهنگ اسلامی: در این عصر تکنولوژی شاعر چه نقشی را ایفا می کند و شعرش چگونه سودمند است یا نیست؟

ادریس بابر: تکنولوژی دنیا را دگرگون کرده است، اما دلها را نه. نتیجه این فرض کنید شما بیتی را با موضوع “ساعت” در فیسبوک به اشتراک بگذارد، تا یک ساعت بعد چند و چندین بیت با همان موضوع سر از هر گوشه و کنار در میاورند.

فرهنگ اسلامی: در مورد شعر جوان نظر شما چیست؟ آیا این شعر جایگاهی دارد؟

ادریس بابر: بله کاملا همینطور است. گذشتگان هم جایگاهی داشتند، امروزی ها هم دارند و آیندگان نیز خواهند داشت. اما تنها داشتن جایگاه کافی نیست، این فقط آغاز راه است. هرآنجه هست، دارد به “بود” تبدیل می شود. پس شاعر معاصر باید با “بودها” خدا حافظی کند و به استقبال آینده برود. نسل تازه برای این که بتواند نفس تازه ای بکشد و شعر سرشار از زندگی بسراید، نیاز به فضای مناسب دارد.

فرهنگ اسلامی: فضای موجود ادبی را شما چگونه ارزیابی می کنید؟

ادریس بابر: این پرسش به نحوه مربوط به سوال قبلی است، بنا بر این باید پاسخ آن را نیز طور دیگر داد. در این شکی نیست که ما می توانیم بگوییم که هر هنرمند و شاعر فضای شعریش را خودش معین می کند و مدام با فضای ادبی مخصوص به خود دارد زندگی می کند و آن را همراه خود حمل می کند، اما این سهل بودن از همان نوع است که در مورد آن اسد الله خان غالب گفته بود که “سهل” بودن از بسکه دشوار است، آدمی نمی تواند انسان باشد.یکی از دشواری ها این است که ادبیات و زندگی همانطور می تواند به هم پیوسته یا از هم گسسته باشند که فرد و اجتماع. مستزاد بر آن این است که یک هنرمند در یک بار زندگی خود مگر می تواند چند تا زندگی بگذراند و یک بازیگر بر روی صحنه مگر چند تا نقش می تواند بازی کند و استعداد آن را دارد؟ از کجا معلوم من مانند آن تماشاچی باشم که فیلمی را که تماشا می کند، نقش اول آن را در فیلم خودش بازی کرده باشد و اینک در تاریکی سینما نشسته و در چشمان درخشان تماشاچیان دنبال سایه و پرتوی از خود می گردد.

فرهنگ اسلامی: بهرحال حضور در میان تماشاچیان خود فضای خاصی است به همین دلیل جلسات شعرخوانی برگزار می شود بنظر شما جلسات شعر باعث رشد و ارتقای شعر می شوند یا باعث افول آن؟

ادریس بابر: جلسات شعر مفید است. ولی زمانی که همین جلسات شعر، برای پروراندن متشاعران باشند، آف ساید محسوب می شوند. امروزه بیشتر از جلسات شعر رسمی، برنامه های مشاعره و بیشتر از مجله های ادبی، رسانه های اجتماعی است که در نشر شعر و گروه های شعری فعالیت دارند که هرنوع جنس در این بازار فراهم است. از طرفی دسترسی به شعر بسیار آسان شده است، و از آن طرف هم به اسم توارد، امکان سرقت ادبی بیداد میکند.

فرهنگ اسلامی: مجله های ادبی و فرهنگی چه نقشی را در پیشبرد شعر ایفا می کنند و در عصر رسانه های اجتماعی چه جایگاهی دارند؟

ادریس بابر: خدماتی که مجله های ادبی داشته اند، اهمیت تاریخی دارند. امروزه مانند کتاب های ادبی، مجلات ادبی نیز با چالش هایی روبرو هستند، اما به جای اینکه با دنیای جدید دست به گریبان بشوند، این مجله ها به راحتی می توانند، به صورت آنلاین منتشر بشوند. برخی ها حتی سعی هم کردند این کار را انجام بدهند، اما پشتِ کار نداشتند و پشتِ کار در اینگونه موارد بسیار ضروری است؛ آن وفاداری و استواری که نه تنها سهم مجله های قدیمی و مدیران آنها، بلکه سهم کسانی که در آن مجلات می نوشتند و کسانی که آن را مطالعه می کرد نیز بوده است. ولی حالا این روایت استوار از یک سو مورد حملات روابط شخصی قرار گرفته اند و از سوی دیگر سرقت ادبی!

از طرفی هم می بینیم که پایان گروه های ادبی بدتر و عبرت انگیزتر از مجلات ادبی بودند. مانند دیگر ادارات باقی و فانی جامعه، ادبیات نیز باید وارد مراحل جدید شود.

فرهنگ اسلامی: بنظر شما موضوعات اصلی و مهم زمان ما کدام هستند؟

ادریس بابر: با گذر زمان موضوعات و اهمیت آنها تغییر می کنند. نحوه پراختن به هر موضوعی نیز به اندازه خود آن موضوع مهم است. گاهی هنر در این است که مضمون اگر گل باشد، از آن بتوان با صدها رنگ یاد کرد و تکنولوژی جدید با خود امکانات و تهدیدها هر دو را آورده است. در کنار موضوعاتی مانند آزادی، امنیت، برابری و عشق و محبت که جزء آرمان های دیرینه بشریت بوده اند، امیدهای تازه تری را نیز به ارمغان آورده است. بعضی حرفها را شما می توانید از یک تریبون بزنید، اما از تریبون دیگری خیر. برخی از موضوعات در جایی ممکن است معمول روزانه باشند، اما در جای دیگری باعث اعدام شما بشود. ما می دانیم که در این عصر وای فای و اینترنت پرسرعت چگونه برخی از مسائل اصلی را با جعل تاریخ دگرگون کرده و در آن واحد کوه را با بستن چشمها ناپدید می کنند. در این عصر مصرف فوق العاده (Super Consumer Age) می توان فرهنگ را اجاره کرد یا بعنوان قرض به کسی داد، می توان صداقت را شارژ کرد ویا دروغ شارژ کرد. من فکر میکنم همین جنگ و امنیت، اتفاقات شگفت، تضادهای محض، سانسور خودساخته، انگیزه های ضد پیشرفت و استعمار پسا استعمار است که افق های موضوعات جدید و موضوعات افق های تازه را مشخص خواهد کرد.

فرهنگ اسلامی: عشره چیست؟ چه شد که به فکر خلق و معرفی عشره افتادید؟ آیا این صنف شعری مخالفت هایی هم به همراه داشته است؟

ادریس بابر: آغاز “عشره” چند سال پیش در همان شب و روز بود که در تمام دنیا، بخصوص در کشور خودمان تغییر جدیدی در حال رخ دادن بود. اوضاع هم موافق و پر از امیدواری بود و هم مایوس کننده. نسل جدید، خواب دنیای جدیدی را می دید و از طرفی هم سعی داشتند بنیادهای آن را که ریشه در زمینه های چندین هزار ساله داشتند، نیز از میان بردارند. این اتفاق در هر دو سوی این خطی که از خون کشیده شده بود که نتیجه تقسیم نابرابر رودخانه ها، رشته کوه ها، مزارع و جنگل ها رخ داده بود و مجازات آن را دو میلیارد انسان به شکل های مختلف از جمله گسترش سلاح، جنگ های نرم و سخت، نابودی محیط، کمبود شدید آب، فساد سیاسی، نابرابری در سطح جامعه، بهره برداری اقتصادی، الغرض بلاهای گوناگونی دیدند و هنوز هم به این زجر مبتلا هستند، بدون کمترین ابراز ناراحتی. من این هم میهنان عزیزم را که می دیدم، به نظرم آنها “افراد ناکجا آباد” می آمدند. تا جایی که من می توانستم نگاه کنم، می دیدم که این نسل تازه که بیشتر ناراحت و سردرگرم بودند، به همان سمت و سویی می رفتند که درمیان رجعت و ارتقاء از بین بروند. این کیفیت همان کیفیت داستان “توبه تیک سینگ” (داستان معروف سعادت حسن منتو) بود که انسان نمی داند باید در نیتجه قاه قاه بخندد یا زار زار بگرید، جایی که انسان خود را بعنوان یک شخصیت مضحک تراژیدی تماشا می کند. از طرفی هم این یک کیفیت داستانی نبود، که کاملا حقیقی بود. در ابتداء خواستم از لیمرک (Limerick) (صنف شعر انگلیسی) استفاده کنم، اما از محدودیت های آن خسته شده و تعداد آن را از پنج مصراع به ده مصراع گسترش داده و بقیه قیید ها از جمله وزن، بحر، ردیف، قافیه و غیره را برداشتم. حالا این جنگ جهانی اول میان غزل و شعر نو باشد یا جنگ جهانی دوم میان شعر نو و شعر سپید، “عشره” کاری به کاری هیچیک از آنها نداشت و راه خود راه پیش گرفت. بنا براین “عشره” تنها صنف شعری غیر تکفیری زبان اردو گردید.

عشره از سویی دچار نقد داستانک های روزنامه ای شد که سعی بر این داشته است که منفعت بازرگانی این داستانک ها را به ارزش ادبی تبدیل کنند و بنا بر این از داستانک حمایت و پشتیبانی کرده است. از طرفی هم دوستانی که سعی بر این داشتند که کاه را به کوهی تبدیل کنند، کنار همدیگر به این خوش خیالی دامن زدند و هم دیگران را به سوی آن سوق دادند که در زبان اردو از آنجا که نمونه “داستانک” قبل از این وجود نداشته است، و چونکه بیشتر محتوای این داستان جدید (داستانک) شدیدا مشتمل بر همنوایی یا بازگشت بوده است، از این جهت با چاپلوسی این صنف را نیز یک انقلاب ادبی اعلام کنند. از طرفی هم چونکه “عشره” به جای پوشاندن زخم، قابلیت نشتر زدن به زخم ناسور را داشت، پس لازم دیده شد که بر آن هرگونه اعتراض را روا بدارند؛ حالا اکثریت محروم داخل کشور با ذهن های رجعتی و عقب مانده باشند یا اقلیت مرفه خارج از کشور با فاشیسم پنهان، هر دو گروه نمی خواستند که چیز حقیری مانند شعر که آن را هر دو گروه برای تفنن طبع خود استفاده می کردند، بیاید و سعی در عوض کردن اذهان جامعه بکند، یا برای بیداری در جامعه سهیم باشد. کسانی که به شخصی بودجه می دهند و کسانی که از جایی بودجه تهیه می کنند، قطعا نمی توانستند تحمل کنند که شاعری بیاید و پرده از اسرار دستورکار ظالمانۀ آنها که در جای دیگری همان را بطور تبلیغات مظلومانه ای جلوه می دهند و اینگونه ترکیب موفقیت آمیزی را به وجود می آورند، بردارد. آن حقیقتی که در داستان کوتاه زیر بار نمادها و در شعر مرده و دفن شده بود، هنگامی که در “عشره” به طور جدید و متنوعی از نو آشکار شد، سعی کردند از آن صرف نظر کنند، آن را نابود کنند و به اجبار آن را فروخته و از آن سود مالی ببرند که سعی بی حاصلی بوده ولی هنوز همچنان ادامه دارد. کسانی که از داخل دارند کشور را می فروشند و از خارج در بارۀ پیشرفت صحبت می کنند، نیز کاروکاسبی خود را در خطر دیدند. توطئه ای بسیار نظام مند علیه عشره آغاز گردید؛ خواستند در داغی انتخابات مرد شجاعی بیاید و شاعر را از بین ببرد همگی علیه آن فریاد زدند.

فرهنگ اسلامی: و مرثیه نگاری، در مورد مرثیه نگاری چه نظری دارید؟

ادریس بابر: در این شکی نیست که مرثیه نگاری سرمایه ای است برای ادبیات کلاسیک ما، اما همان بلایی که حدود یک چهارم قرن پیش با رد کردن اقبالِ مؤمن بر سرِ رباعی آمد، همان بلا بعد از مردود دانستن جوش ملیح آبادی بر سرِ مرثیه سرایی نیز آمد. اگر هم استکان نشسکست، چایی در آن سرد شد. بزرگانی که به سمتِ شعر اسلامی دعوت می کردند، دیگر از میان ما رفته اند. حالا باید ببینیم باقیات صالحات آنها چه کار می کنند.

فرهنگ اسلامی: از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.

منبع



:: موضوعات مرتبط: گفتگو , خلیج فارس , گردشگری , ادبیات , هنری , رسانه , ,
:: برچسب‌ها: پاکستان , شعر , ادبیات , معاصر , دانستنی , زیبا , سفر , ادب ,
:: بازدید از این مطلب : 471
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 ارديبهشت 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد